- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
قصد سفر کردم که باشد مقـصدم مشهد عـمری کـبـوتـر وار جـلد مشهـدم مشهد امـیـدوارانـه هـمـیـشـه پَـر زدم مـشـهـد هربار بعد از کـاظـمیـنـش آمـدم مـشهـد باب الحـوائج خـیرخـواهـانه دعایم کرد موسی بن جعفر آستانبوسِ رضایم کرد دلهای مـشتـاقـان هـمیـشه آرزومـندش در محـشر فـردا همه محـتـاج لبـخـندش او نیست در بند کسی، دنیاست در بندش اولاد من قـربـان این بـابـا و فـرزنـدش عـمری بدهکـارم بدهکـار رضـاجـانش شد بهـترین سلـطان عـالم طفـل دامانش سلطان هوای رعیتاش را بیـشتر دارد اربـاب از حـال دل نـوکــر خـبــر دارد هرقدر که مهر و محـبت این پسر دارد این رأفـتاش را یـادگاری از پدر دارد شمسی که خود میپرورد شمسالشموس این است در چشم خاص و عام " زین المجتهدین " است موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود گـنجـیـنـۀ جـمـع کـمـالات پـیـمـبـر بـود او پـنجـمیـن ذریّـۀ زهـرای اطـهـر بـود جانم به معصومی که خود معصومهپرور بود مــانـنـد او اولاد او بـا آبــرو هــسـتــنـد سادات ایران بیـشتر از نسل او هـستـند از نسل زهرا از تبار "هاشم" اش خواندند گاهی "وفیّ" گفتند و گاهی "قائم "اش خواندند اهل ادب، اهـل تـدبّر عـالـمش خـواندند میدانی اصلاً از چه بابت کاظمش خواندند؟ عمری به روی غیظ کردن بست چشمش را حتی نـدیـده دشـمن او نـیز خـشمـش را دارد نسـیم مهرورزی عطر خوشبویش تنهـا تـبـسم میچکـد از روی دلجـویش سنی و شیـعـه گـوید از اخلاق نیکویش هدیه فـرسـتاده برای شـخـص بدگـویش در هر قنوت خویش مردم را دعا میکرد با جمع بدگویانِ خود، اینگونه تا میکرد او با زبان حق در این عـالـم تکـلم کرد حتی به روی دشمن خود هم تبـسّم کرد عمری به هر درماندهای مولا ترحم کرد در پیشگاهش بُشر حافی دست و پا گم کرد این دستـگـیریها به یُـمنِ التـفـاتش بود احـیای دلها هم یکی از معجزاتش بود همراه علم و منطق و برهان امامت کرد بیمزد و مـنّت بـارها قصد هدایت کرد جای پـدر از منـظر اسلام صحبت کرد از پاسخ او بـوحـنیـفـه نیز حـیرت کرد در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود از خُـردسـالـی نیـز حـلّال مـسـائـل بود من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را وقف وجودش میکنم طبع دگرگـون را کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟ بـاید که یـادآور شـوم اقـرار هـارون را جز او کسی آئینۀ موسی بن عمران نیست میـراثدارِ دانـش جـمع رسـولان نیست همچون پدر بر روی منبر درس دین میگفت با لحـن زیـبـای امیـرالمـؤمنین میگفت تفسیری از فحـوای آیات مبـین میگفت شیخ الائمه مدح او را این چنین میگفت: قطعاً رحیم است و علیم است و حکیم است او مانـند اجـدادش کـریم بن کـریم است او افسوس اسیر دست جمعی بیمروت شد عمری از این زندان به آن زندان اذیت شد سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد در هر سیهچالی مکرر هتک حرمت شد شلاق زنـدانبان او خـیلی به او بد کرد لعنت به سندی، سندی بن شاهک نامرد هر دفـعـه که راهـی زنـدان بـلا میشـد از دخترش معصومه با حسرت جدا میشد در دخـمـهای با درد غـربت آشنا میشد از بیکسی هر روز دلتنگ رضا میشد آزرده از تـنهـایی و رنـج مـصائب بود شب تا سحر هم صحبتش تنها "مسیب" بود یک عـده با نامهـربانی خستهاش کردند با ضربههـای ناگهـانی خستهاش کردند با چوبهای خـیزرانی خستهاش کردند با نـاسـزا و بـددهـانی خـستـهاش کردند هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو میکرد بین قنوتش مرگ خود را آرزو میکرد مانند زهـرا مادر خود درد پهـلو داشت عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت در صورت نیلی خود، زخمی به ابرو داشت مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت ساق شکسته در غل و زنجیر تا میخورد سیلی شبـیه مادر خود بی هوا میخورد با اینـکه رد سـلـسـله بر پـیکـرش دارد شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد الـحـمـدلله جـای امـنـی دخــتــرش دارد معصومهاش با چشم تر راهی زندان نیست در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست
: امتیاز
|
مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
روز نخـست مُـشتِ غـباری فـرشتهها بُـردنـد بـا نـسـیـمِ بـهـاری فـرشـتـههـا برداشـتـنـد و آب و گـل ما درست شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
عـبد خـوب خـدا، خـدای دعا قـبـلــۀ هــفـتـمـی بـرای دعـا ای نــمــاز مـصــوّر عــالــم جــلــوۀ بـعــدِ ربــنــای دعــا به تـمـام مـلائـکـه در عرش خـلعـتی میدهـی عـبای دعـا در قنوتت شکستهتر شده است قـامـت الـتـمــاسهــای دعــا سایهات را ببخش بر محـشر آسـمـان را بـریـز پـای دعــا نام تو میخورد به گوشم و باز به سـرم میزنـد هـوای دعـا مـثـل لـبهـایـتـان دم افـطـار شـدهام تـشـنــۀ صــدای دعــا چون غـباری بلـندمان کردی عاشقـان را شما نشان کردی ای وجود تو از اذان سرشار ای سـجـود تو دائـم الاسـرار ای سلاحت میان زندان، اشک ای زبـانت، زبـان اسـتـغـفار بـردن نـام تـوست بعـد نـماز خـیـرالاعـمـال، سـیـدالاذکار سر زنجـیـرتان به گردن من به کـس دیـگـری نـدارم کـار سـربـلـنـدم کن و نگـاهـم کن سر خود را ز سجده ها بردار مـیشـوی کـاظـمِ مـکـرر تـر ناسـزاها که میشـود تـکرار خـوردهای چند ضربۀ شـلاق جان معصومه موقع افـطار؟ قـلـب تو از صـدا نـمـیافـتـد از لـبـت یـا رضـا نـمـیافـتـد عـمر من بیغـمـت تـباه شده قـفـس ســیــنـهام پُــر آه شـده وقـتی از اشک چشم لـبریزم بـاز حـتـمـاً به من نـگـاه شده روضـۀ مـادرت چـهها کرده عـمـر تو کم، خـداگـواه شـده جـسدت را چه بیحـیا بُـردند این غـلامـان سـربه راه شده حجم سنگـین روی این تخـته بـدنت نـیـست، اشـتـبـاه شـده روی پـیـشانی تو پـیـنـه ولی گـردنـت از چه راه راه شـده آه از داغ و مـحــنـت دوران چه کشیدی ز دست زندانـبان چـشـمهای رضـا شـده پُـر نم وقـت تـشـیـیع تو قـدم به قـدم زیـر جـسـم شریـفـتـان بودند شـیـعـیـان شـمــا هـمـه از دم شد تنت بهـترین حـنوط آنجا کـفـنـت شـد تــمـام ابـریـشــم رو به قبله شدی چه با عزّت صورتت را کسی نریخت به هم رفـتی و بعـد رفـتن تو نرفت سـر تو روی نـیـزهها کـم کم دست های زُمخـت هیچ کسی آتـشـی را نـبـرد سـوی حـرم رفـتی و پیـش چـشم تو بعـداً گـره مـعـجـری نـشد محـکـم راهـم افـتـاده بـاز کرب وبلا باقی روضه عـصر عـاشورا
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام قبل از شهادت
یا رب به حـق مـادرم خَلِّصنی یا رَب یا رب به جـدّ اطهـرم خَلِّصنی یا رَب او هـمنـوا با چـاه شد من با سـیـهچـال من از عـلـی تنـهـا ترم خَلِّصنی یا رَب یـا رب بـه آن زنــدانـیِ زنـدان کـوفـه به عمه جانِ مضـطرم خَلِّصنی یا رَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکـر و دعـای آخـرم خَـلِّـصنی یا رَب تا کی نـبـیـنم ای خـدا مـعـصومهام را دل تنگِ روی دخـترم خَلِّصنی یا رَب زندان تاریک و نمـورم مثل قبر است خاک سیه شد بـسـترم خَلِّصنی یا رَب بین قـفـس بـسـته چـرا صیـاد بیرحـم زنجـیر بر بـال و پرم خَلِّصنی یا رَب زیر غل و زنجـیـر و ضرب تـازیـانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یا رَب شلاق خـون گـرید به حـال غربت من زخـمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یا رَب تا کی زند سـیـلی به رویم این یهودی شد تـار چـشـمان تـرم خَلِّصنی یا رَب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
حال زارش را ببین حال بکایش را ببین بین این زندان بیروزن صفایش را ببین زحـمـت زنـجـیر دارد در قـنـوت نـافـله باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین حالت روحانیاش بدکاره را هم پاک کرد در مریضی هم دم مشکلگشایش را ببین یک نفر میگفت موسی رفته از زندان مگر؟! یکنفر میگفت نه؟ زیر عبایش را ببین! آن امامی که بُـوَد منزل گهش عرش خدا در سیه چال از ستم امروز جایش را ببین آنقدر زنجیر سنگین بود ساقش خُرد شد دل اگر داری خودت اوضاع پایش را ببین دست بر دیوار سنگی زد رخش آتش گرفت نوکر زهرا! گریز روضههایش را ببین لیلـةالـقدر نـبی در پشت در آتش گرفت دستهای شرمـسار مرتـضایش را ببین چادر زهرا پرش به چادر زینب گرفت از مدیـنه روضههای کـربلایش را ببین سنگ خورد و مشت خورد و به نماز شب نشست در سجود این خدای غم خدایش را ببین
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شکر آن ربی که نعمت داد بر ما اینچنین با دعـای مـادر و لـطـف امیـرالمـؤمنین بـارها دیـدیم وقـتی کار غـم بـالا گرفت سهم ایران لطفِ موسای بنیالزهرا شده مشهد و شیراز و قم سه کاظمین ما شده غیر آقا از کـسی عـزت نمیخـواهیم ما چشم بد از این همه آقاییات، آقا به دور از فدک گو غاصبینش را بلرزان بین گور هر چه گردد، عزّتت آقا دو چندان میشود غرق دنیایم خودت غرق هوالهو کن مرا غیر عشقت فارغ از هر هیاهو کن مرا نوکرت از دست رفت آقا کمک! آقا دخیل حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد او بـدیها دیـد اما با کـسی بـد تـا نکـرد باز هم زنـجـیر با هـارون تبـانی میکند بیقـرارت کـیـنـۀ سـنـدیِ جـانی میکـند بیهوا زد، بیهوا زد، بیهوا زد بیهوا تو چه دیدی که رمق رفت از نگاهت، آه آه بوی زهـرا پُـر شده در قـتلگـاهت، آه آه خوب شد معصومه جانت، نیمه جانیات ندید بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست بعد تو سـیـلی جـوابِ دیـده گـریان نبـود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
خداوندا نگیر از من نگـاه مهـربانش را نگـیـر از بـندۀ او نـوکـری دوستانش را بلا گـردان خُـدّام حـریـم کـاظـمیـنـم من گدایم روزیام از سفرهاش کن خُرده نانش را نیامد دست خالی یک تن از باب المراد او ندارد هشت جنّت هم صفای آستانش را همین یک نکته از پستی این دنیا فقط کافیست چرا باید بگیرم از سیـهچالی نشانش را به هارون تا قیامت لعن و نفرین پیمبر باد که با آزار آن حضرت نموده قصد جانش را فـقـط با تازیـانه میکـند از او پـذیـرائی بریده سندی ابن شاهک ملعون امانش را نشسته مثل عمه زینب خود نافله خوانده ز بس نمناکی زندان گرفت از او توانش را نمانده ساق پا حتی بماند معنی مرضوض قـلم هرگز ندارد قـدرت شرح بیانش را غل و زنجیر یا زندان بسوزم با کدامینش شکست از او یکی حرمت یکی هم استخوانش را ولی با این همه روضه ولی با این همه غربت دم جان دادنش بالین خود دیده جوانش را بـمـیرم کـربـلا بـابـا به بالـین پـسـر آمد گرفت این داغ از بابا توان زانوانش را نگاه انداخت هر جائی از این صحرا فقط میدید جوانش را جوانش را جوانش را جوانش را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هستیات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت زهدِ بیخاصیت و کفر و نفاق آری ولی عشق مادرزادیت را کینهها از تو گرفت دورهاش کـردند تیـر و تـیغـهٔ شمـشیرها نور چشمت را هجومی بیهوا از تو گرفت جرعهجرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد خنجری کهنه حسینِ تشنه را از تو گرفت شمر در گودال فکر بیکسیهایت نبود؟! تکیهگاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟! غارتش کردند و بیشک خواب شبهای تو را پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دختر شیرخدا در شام محشر کرده است گوئیا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است او که منبر رفـته جدش بر جهاز ناقهها ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است بر فـراز نـیـزهها رأس حـسـین بن علی محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است مرتضای نطقهایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
: امتیاز
|
رحلت جانسوز حضرت زینب سلام الله علیها
خواهم از یک بانویی گویم که نامش زینب است حق عطا کرده چنین والا مقامش، زینب است در حیا و صبر و همت وارث مادر بُود در شجاعت، استقامت زینت حـیدر بُود عمـۀ سادات عـالم دخـتر خیر النـساست او عـقـیله، عـالـمه، پیغـمبر کـرببلاست شیعه پای درس او صبر و وفـا آموخته چشم در حاجات خود بر دست زینب دوخته خاطرات کربلا هر چند از او جان گرفت عالم هستی شد از ایثار و صبرش در شگفت او که جُز دشنام و سیلی در سفر چیزی ندید پس چرا رنج و بلا را غیر زیبایی ندید او به جان یکسال و نیم، اندوه و ماتم را خرید از غـم داغ بـرادر قـامت زینب خـمـیـد از تَهِ گـودال تا کوفه وَ از کوفه به شام بر وجـود بـیبَـدیـل زینب کُـبری سـلام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
زیـنـب اگـر نـبـود حـدیـث وفــا نـبـود با رمز و راز عـشـق کـسی آشـنا نبود زینب اگر نـهـیب نـمیزد عـلـیه کـفـر نـطـق مـدافــعــان ولایـت رســا نـبـود زینب اگر اسیـر نمیشد به راه دوست دیـن خـدا ز قــیـد اسـارت رهــا نـبـود زینب اگر طلـسم سـتم را نمیشکـست امروز صـحـبت از شـرف اولـیا نبـود در شام و کوفه باز نمیکرد اگر زبان نـام رسـول بـر سـر گـلـدسـتـههـا نبود اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام زیـنب اگـر نـبـود کـتـاب خــدا نــبــود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
تا که کهنه پیرهن در دستهایم جا گرفت نیمۀ ماه رجـب هم بوی عـاشورا گرفت روضهخوانت بودهام یک سال و نیم ای بیکفن از صـدای نـالـۀ زیـنب دل دنـیـا گـرفت گودیِ زیر دو چشمم! یادگار گودی است تا که شمر آمد به مقتل کار دل بالا گرفت هر کسی در کربلا از هر کجایی کینه داشت انتقام خویش را از ما بنیالزهرا گرفت دست نامحرم به روی خواهرت تا شد بلند بر فراز نیزه خون چشمان سقا را گرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عشق بینام و نشان میماند اگر زینب نبود قدر آزادی نهان میماند اگر زینب نبود عشق با او فـارغ التحصیل دانشگاه شد صبرهم در امتحان میماند اگر زینب نبود چهرۀ نـورانی اسلام و مذهـب بیگـمان در حصاری از گمان میماند اگر زینب نبود در غم گلهای پرپر، باغبان دشت خون قامتش همچون کمان میماند اگر زینب نبود آتش بیـداد وقـتی بر گـل و گـلـشن فـتاد باغ گل بیباغبان میماند اگر زینب نبود هر پرسـتوی مهـاجر بُرد بر زینب پـناه در بلا بیآشیان میماند اگر زینب نبود بار داغ یک گلستان لاله بر دوشش کشید بر زمین باری گران میماند اگر زینب نبود کاروان دادخـواه خـون هـفـتاد و دو گل بیامیر کـاروان میماند اگر زینب نبود پاسداری کرد او از مکتب عدل و شرف دین حق کی در امان میماند اگر زینب نبود مژدۀ فـتح و ظفـر با خود آورد اربعـین این سفر بیارمغان میماند اگر زینب نبود کرد دل ها را هوایی در هوای کوی دوست کربلا کی جاودان میماند اگر زینب نبود ای «وفایی» مکـتب اسلام مدیـونش بود دین حق بیترجمان میماند اگر زینب نبود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
به سر رسـید دگـر داستان غـربت من کـجـایـی ای سـبـب خـنـده ولادت مـن عـزیـز مـادر من، یـار بـا مـحـبت من همیشه دیـدن روی تو بوده عـادت من مـریـض درد فـراقـم بـیـا عـیـادت من چقـدر بار مـصـیبت به شانه بُـردم من خدا گواست که یکسال و نیم مُردم من چه غصهها که برای تنت نخوردم من تو روی خـاک و به بـادها سپـردم من مـرتـبت کـند ای نخـل سـرو قامت من تو رفـتی و غـم داغ تو بر جـبین افتاد چقدر پشت سرت خواهرت زمین افتاد به ضرب تیر گلـوی تو از طنین افتاد بلـند مـرتـبه شـاهی ز صدر زین افتاد دم شـهــادت تـو شـد دم شـهــادت مـن ز خاطـرم نبـرم چـشـمهای گـریان را نگـاه حـسـرت و سوز دل یـتـیـمان را به کـوفه طرز پـذیـرایی ز مهـمـان را سرت به نـیـزه تلاوت نمـود قـرآن را شکست رأس تو، از دست رفت طاقت من شـدیم وارد شـام خـراب یـادت هست؟ به بازوی من خسته طناب یادت هست؟ و اشک سرخ من با رباب یادت هست؟ تو را زدند به قصد ثواب یادت هست؟ زدند لطمه به روی تو و به عزّت من من و غم و من و ناله، امان از این غربت کفن نداشت سه ساله، امان از این غربت فدک نبود و قباله، امان از این غربت رخش کبود چو لاله، امان از این غربت گـذاشـت داغ روی داغ بینـهـایت من غروب و خیمه و غارت خدانگهدارت فـراق یـار و اسـارت خـدا نـگـهـدارت عـزای شـام و جـسارت خدانگهـدارت روم بــرای زیـــارت خـدا نـگـهـدارت هزار شکر که آخر روا شد حاجت من
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت آگـاه بـود عـشـق که بیتـو غـریب بود اقرار داشت صبر، که بیتو توان نداشت در پـهـندشـت حـادثه با وسعـت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر پیغـمـبری به سخـتی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت روزی بـه زیـر سـایـهٔ پـیـغـمـبر خدای روزی به جز سر شهدا سایهبان نداشت! مـحـمـل درسـت در وسـط نـیـزهدارهـا یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگـر نـبود، شجـاعـت یـتـیـم بـود زینب اگـر نبود، شهـامت روان نداشت زینب اگر نبـود، وفـا سـرشکـسـته بود زینب اگر نبود، تن عـشق جان نداشت زینب اگر کـمـر به اسـارت نبـسته بود آزادی این چـنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی بهجز مناقـب این خاندان نداشت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
گریه کردم روضۀ سخت تو را یکسال و نیم زهر شد در کام من آب و غذا یکسال و نیم در شگفتم، من که با تو زنده بودم روز و شب زنده ماندم بیوجودِ تو چرا یکسال و نیم؟! هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد بعدِ تو هر چیز، دق داده مرا یکسال و نیم با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت پیش چشمم بودهای بر نیزهها یکسال و نیم «کاش میشد زودتر جانم شود تقدیم تو» بوده بر روی لب من این دعا، یکسال و نیم ابرِ باران زای چشمم لحظهای خشکی ندید مثل طوفان بود، این آب و هوا یکسال و نیم جسم من اینجاست، روحم در کنار قبر تو هم در اینجا بودم و هم کربلا، یکسال و نیم روز و شب صد بار مُردم من، در این یکسال و نیم بوده در تقویم من، این بدترین یکسال و نیم آه، از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد سنگهای نینوا هم در عزایت سرخ شد تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه آسمان لرزید از داغت، برایت سرخ شد بعدِ تو روی حـرامیها به رویم باز شد صورت من از جسارت بینهایت سرخ شد دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله بهر هتک حرمت من اشکهایت سرخ شد روی نیزه بودی و نیزه برایت خون گریست خاکهای کوچهها هم در قفایت سرخ شد حال، از داغ تو آه و شیون من سرخ شد در غـم پیراهنت، پیـراهن من سرخ شد
: امتیاز
|
رحلت جانسوز حضرت زینب سلام الله علیها
هـنـوز رخـت سـیـاه عـزا به تـن دارد هـنـوز در دل خـود غـصـۀ کـفن دارد هـزار خـاطـره از کـوچـۀ بـنی هـاشـم هزار خـاطـره از مـادر و حسـن دارد شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی دو چشم خیس و دو تا دست سینه زن دارد هزار حرف نگفته است در دلش از شام هزار غصه ز دوریاش از وطن دارد هنوز هم که هنوز است پلک او زخمیست هـنوز در بر خـود پـاره پـیـرهـن دارد هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است و ردّ سـلـسـلـهها را به روی تـن دارد هنوز هم که هنوز است روضه میخواند چه روضههای عجیبی از آن بدن دارد همان بـدن که میان حـصـیر پیـچـیـدند هزار بوسه از آن تیر و نیـزهها چیدند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
تـا بـاد مـرکـبـیسـت بـرای پـیـام تـو با هر درخت زمزمهوار است نام تو دریا روایتیست به هر موج و کوهها، اسطـورههای صبر که در احترام تو هر لاله قطرهایست چکیده ز بغضهات بر گوش خاک خـوانده یقـیناً سلام تو زینب تـویـی ادامـۀ نـسـلی ز آفـتـاب ثـبت است بـر جـریـدۀ عـالـم دوام تو زینب تویی عقیلۀ عترت، شکوه صبر همواره سبز مانده حـسین از قـیام تو نزدیک چون نَفَـس به عزیز پیمبری حتّی فـرشته نیست چـنین در مقام تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دست خدا، دو دست علمدار زینب است قلب سلیم، یکـسره بـیـمار زینب است هر کس حسین گفت، بدهکار زینب است زینب نـبـود، مُـحـرِم هیئت نـمیشـدیم گـمـراه میشـدیـم، هـدایت نـمـیشـدیم سکان بهدستِ کشتیِ در خون طپیده او آثـار داغ عـشـق به پیـکـر چـشـیده او بعد از حـسـین روح دمـیـد انقـلاب را بر دوش خود نـشاند غـم بیحساب را قـامت کـمـان نـمود که یارش بـایـسـتد تا که حـسـیـن روی مـزارش بـایـسـتد ماندن، بدون شمس و قمر، بیستاره؛ نه در گـوشها نبودن یک گـوشواره؛ نه بعد از حـسین قـافـله را دید گریه کرد شادی خصم، هـلهله را دیـد گریه کرد یـادش نـمـیرود بـدن اطـهـر حـسـیـن افـتـاد از فـرس جـلـوی مـادر حـسـین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی امیرالمؤمنین علیهالسلام
امشب دوباره این دلم پُر از صفا گردیده است در شادمانی و شعف ارض و سما گردیده است هر شیعهای از بند غم دیگر رها گردیده است بیت خدا لبریز از نور خدا گردیده است در هر کجا گر بنگری تابیده انوار جلی روشن شده کل جهان از مقدم مولا علی تا فاطمه بنت اسد با خـالقـش دمساز شد از مقدم این مه جبین عالم سراپا ناز شد ای اهل عالم ناگهان با اذن حق اعجاز شد از لطف خاص کبریا دیوار کعبه باز شد بنت اسد مام علی با غیر حق بیگانه شد با عزّ و جاه و مکرمت آن دم درون خانه شد پر کرده عطر و بوی او امشب همه گلخانه را چشم پیـمبر منتـظر بـیـند رخ جانـانه را بعد از سه روز از لطف حق دیدند صاحبخانه را بگرفته در آغوش خود مادر دُر یکدانه را با دیدن روی نبی لبخـند زد بر روی او ممزوج شد عطر و بویش با عطر او با بوی او آمد ز لطف خاص حق نور سماوات و زمین از بهر تبریک آمده از آسمان روح الامین بگرفته جا این گل به روی دست ختم المرسلین قرآن تلاوت میکـند مولا امیرالمـؤمنین این نو رسیده سر زده از دامن بنت اسد اینک گـواهی میدهـد بر کـبریـایی احد جبریل وحی از آسمان اینک خبر آورده است امشب سپهر دین حق، ماهی دگر آورده است نخل ولایت از کرم یاران ثمر آورده است بنت اسد در دامنش قرص قمر آورده است از سوی هستی آفرین بر ما عنایت آمده ای عاشقان ای عاشقـان شاه ولایت آمده بوی جنان امشب جهان از مقدم حیدر گرفت ماه رجب ای شیعیان از روی او زیور گرفت عالم ضیای دیگری از آن مه انور گرفت هستی ز یمن مقدم او جلوهای دیگر گرفت این گلبن عترت علی نور جمال سرمد است جانانۀ جان آفرین او جانشین احمد است نـور خدای داور و عـشق پیـمبر یا علی نازد در این عالم به تو زهرای اطهر یا علی تو دستگیر شیعهای فردای محشر یا علی دستم بگیر از مرحمت ساقی کوثر یا علی این نکته را گویم ز جان از جملۀ خوبان سری ای اهل عالم تا ابد من حیدریام حیدری شکر خدای مهربان عمری گدای حیدرم از کودکی خـویشـتن من آشـنای حـیدرم دیـنم بود حُـبّ عـلی غرق ولای حـیدرم تا زندهام شرمندۀ لطف و عطای حیدرم با بـردن نـام عـلی قـلبـم همیـشه منجـلی ذکر زبـان من بود تا لحـظـۀ آخـر عـلی تو نـور ذات خالـق حیّ مجـیدی یا علی شافع به روز محشر و برما نویدی یا علی بر تارک ارض و سما نور امیدی یا علی بر شام تار عاشقان صبح سپیدی یا علی ای منشاء جود و سخا لطف و کرم سر تا به پا بنما نگاهی از کرم ای جان خـتم الانبـیا امشب ز لطف خاص حق غرق تمنای توأم محـو گـل روی تو و طور تجـلای توأم در شام میلادت عـلی مست تـولای توأم تا زندهام مولای من خاک کف پای توأم با لطف حق از کودکی هستم غلامت یا علی شرمنده از لطف تو و مشی و مرامت یا علی عمری گرفتار توأم گر روسیاهم یا علی در طول عمرم بودهای تو تکیه گاهم یا علی ممنونم از لطف شما دادی پناهم یا علی امشب به حق فاطمه بنما نگـاهم یا علی ای دردمنـدان را دوا درد مـرا بنـما دوا عیدی من را کن عطا نجف مدینه کربلا من نوکـر درگـاه آل مصطـفـایم یا عـلی آقا مـدال نوکـری کردی عـطایم یا علی از کـودکی خـویش با تو آشـنـایم یا علی شکر خدا همسایۀ مولا(رضایم) یا علی من عبد درگاه توأم ای صاحب جود و کرم با نقد جان خویشتن مهر و ولایت میخرم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای رمـزِ بـه لــفّـافـۀ ایـن الـرجـبـیـون عاقل شدم آن روز که گشتم به تو مجنون زان روز که گفتم ز تو، هستم به تو مدیون صـد شکـر نـوشـتـند مرا از علـویّـون اکسیر تو بر خاک من آمیخت و زر شد در حوض دلم نقش تو افتاد و قمر شد از باب تراب، قطعۀ خاکی به من افتاد از طـینت پـاکـت گل پاکی به من افتاد از مضجـع تو شاخۀ تاکی به من افتاد در مکتب عشقت دل چاکی به من افتاد تا آتـش عـشقـت به دلـم کـارگـر افـتاد بر مـلـک دلـم دولـت پـایـنـدهتـر افـتاد منصور انا الحق زد و غافل ز وجودت ای حق مـسـلّم که معـمـاسـت حـدودت معنای صلاتی و نبی خوانده عـمودت تصـویـر خـداونـد جـهـان بـود نمودت محبوبتر از ذکر تو دیگر عملی نیست در هیچ غمی چاره به جز نادعلی نیست شک نیست که منظور ز خیرالعملی تو مـشـتـق شده از نـور خـدا در ازلی تو ای فـاتـح خـیـبـر همـه دانـنـد یَـلـی تو هر وصف بگویم ز شما هست، ولی تو مـعـروفتـرین قـسـمـت الـفـاظ اذانـی ای حضرت مـولا تو امیـر دو جهـانی والعصر که بیحبّ علی نیست هدایت ایـمان به خـدا بیمـددش نیست کـفایت ای آنکه تو مـیـزانـی و ایـمانی و آیت اسـلام بـنـا گـشـتـه بـه ارکــان ولایـت سوگند که مردم همه هستند لَفی خُـسر جز شیعۀ تو چون که خدا گفته تویی یُسر هرگز نتوان یافت کسی را به تو مانند دزدانِ لـقـب؛ واژۀ صـدیـق چـه دانـنـد فاروق تویی سلطهگران، مفت گرانند هرآنچـه که گـویـنـد به حالِ هـذیـانـنـد بدخواه تو در هر دو جهان از نظر افتاد «با آل عـلی هرکه در افتاد ور افتاد» هرچـند که آلـوده و بیعـذر و جـوابـم در روز جزا فرض که از اهل عـذابم بـر گـردنـم آویــخـتـه بـاشـنـد کــتــابـم میخـواست خـداونـد بپـرسد ز حـسابم بر مصحف من گرچه گنه بود و سزایش بـسـم اللهِ آن حُـبّ عـلی بـود و ولایش هرچند قلم مدح تو بنوشت و گهر سُفت تحریر علی لرزه به جانش زد و آشفت هندو و مسلمان و مسیحی ز علی گفت گـفـتند ولی وصف تو پایان نپـذیـرفت وقتی که علی وجه خداوند جهان است هرچند بگـویـند از او بـاز نـهان است
: امتیاز
|